خدایا اندکی نفهمی عطا کن که راحت زندگی کنیم مردیم از بس فهمیدیم و به روی خودمون نیاوردیم به دلم افتاده یکـــــــــــــــــــــــــ روز می آیی دلتنگ امادیگر نــــــــــــــه من هستم نـــــــــــــه این کلماتــــــــــــــ
چقــدر باید بگذرد؟؟ تا مـن در مـرور خـاطراتم وقتی از کنار تــو رد می شوم.... تنـــم نلــرزد...؟ بغضــم نگیــرد…؟ كسى چه ميداند كه امروز چگونه فرو ريختم از ديدن كسى كه تنها لباسش شبيه به "تو" بود...!! خسته ام ... خسته از نبودنت... خسته از روزهایی که بی تو شب میشود... و شبهایی که باز هم بی تو میگذرد تا که طلوعی و غروبی دیگر بیایند و باز هم بگذرند...........بی تو.............. گفته بودی دلتنگی هایم را با قاصدک ها قسمت کنم تا به گوش تو برسانند می گفتی قاصدک ها گوش شنوا دارند غمهایت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار من اکنون صاحب دشتی قاصدکم... اما مگرتو نمیدانستی قاصدک های خیس از اشک می میرند؟
گفتـم: تو نبــودی، بــا او درد دل كــردم.
خیلی بی خیال…
همان کسی که…
تمام خیال من است…
Power By:
LoxBlog.Com |